یک نفس تا خدا
.:: Your Adversing Here ::.
 

این هم تفالی با حافظ به نیت همه دوستان

سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کجا می‌فروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبوده‌ست خود آشنایی
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی
مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی تو ای بنده کار خدایی

javahermarket

  • نوشته : نارون
  • تاریخ: جمعه 19 آبان 1391برچسب:کیمیا,سعادت,نفس,گدا,شکایت,سنگین,ساقی,فال,مغان,
  • فصل بهار

    مـژده ای مـرغ چـمـن، فصل بهار آمد باز

    مـوسـم مـی‏زدن و بـوس و کـنار آمد باز

    وقـت پـژمـردگـی و غـمـزدگـی آخـر شد

    روز آویــخــتــن از دامــن یــار آمــد بــاز

    مـردگـیـهـا و فـرو ریـخـتـگـیـهـا بـشـدنـد

    زندگیها به دو صد نقش و نگار، آمد باز

    زردی از روی چمن بار فرابست و برفت

    گـلـبـن از پـرتـو خـورشـید به بار آمد باز

    ساقی و میکده و مُطرب و دست افشانی

    بـه هـوای خَم گـیـسـوی نـگـار آمـد بـاز

    گـر گـذشتی به درِ مدرسه، با شیخ بگو:

    پـی تـعـلـیـم تـو، آن لـالـه عـذار آمد باز

    دکـه زُهـد بـبـنـدیـد در این فصل طَرب

    کـه بـه گـوش دلِ مـا نـغـمـه تـار آمد باز

    javahermarket

    صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 154 صفحه بعد


    narvan1285

    نارون

    narvan1285

    http://narvan1285.loxblog.com

    یک نفس تا خدا

    این هم تفالی با حافظ به نیت همه دوستان

    یک نفس تا خدا

    ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد دنیا چو هست برگذر این نیز بگذرد

    یک نفس تا خدا